معرفت

معرفت نیست در این قوم خدایا مددی

تا برم گوهر خود را به خریدار دگر

مرگ قو

مرگ قو

"تو  گفتی که چون قوی زیبا بمیرد"

 

"فریبنده زاد و فریبا بمیرد"

 

عاشقی

ای دل اگر عاشقی در پی دلدار باش

 

بر در دل روز و شب منتظر یار باش

 

گره

گر وا نمی کنی گره ای خود گره مشو

ابرو گشاده باش چو دستت گشاده نیست

 

"محمدعلی صائب تبریزی"

 

شعر سعدی

 

به نام خداوند جان آفرین

حکیم سخن در زبان آفرین

 

خداوند بخشنده‌ی دستگیر

کریم خطا بخش پوزش پذیر

 

به کجا می روم آخر

روز ها فکر من اینست و همه شب سخنم

  که چرا غافل از احوال دل خویشتنم

 

از کجا آمده ام آمدنم بهر چه بود؟

  به کجا می روم آخر ننمایی وطنم

 

کاش دانه های دلشان پیدا بود...

کاش دانه های دلشان پیدا بود...

آسمان، آبی‌تر،
آب آبی‌تر.
من در ایوانم، رعنا سر حوض.

دلم گرفته ای دوست

دلم گرفته ای دوست، هوای گریه با من

دلم گرفته ای دوست، هوای گریه با من 
گر از قفس گریزم، کجا روم، کجا من؟

مهر

بجوشید بجوشید که ما اهل شعاریم

بجز عشق به جز عشق دگر کار نداریم

 

باران

 

وای باران باران

با صلح می بارد

وای باران باران